جايماز
سلاملار گوزل وطنداشلاريم جايماز بلوگونا خوش گليبسينيز

6344864950667835394 پيرم و گاهي دلم ياد جواني مي‎كند با صداي شهريار

پيرم و گاهي دلم ياد جواني مي‎كند
بلبل شوقم هواي نغمه‎خواني مي‎كند

همتم تا مي‎رود ساز غزل گيرد به دست
طاقتم اظهار عجز و ناتواني مي‎كند

بلبلي در سينه مي‎نالد هنوزم كاين چمن
با خزان هم آشتي و گل‎فشاني مي‎كند

ما به داغ عشقبازي‎ها نشستيم و هنوز
چشم پروين همچنان چشمك‎پراني مي‎كند

ناي ما خاموش ولي اين زهره‎ي شيطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شباني مي‎كند

گر زمين دود هوا گردد همانا آسمان
با همين نخوت كه دارد آسماني مي‎كند

سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگاني مي‎كند

با همه نسيان تو گويي كز پي آزار من
خاطرم با خاطرات خود تباني مي‎كند

بي‌ثمر هر ساله در فكر بهارانم ولي
چون بهاران مي‎رسد با من خزاني مي‎كند

طفل بودم دزدكي پير و عليلم ساختند
آنچه گردون مي‎كند با ما نهاني مي‎كند

مي‌رسد قرني به پايان و سپهر بايگان
دفتر دوران ما هم بايگاني مي‌كند

شهريارا گو دل از ما مهربانان مشكنيد
ور نه قاضي در قضا نامهرباني مي‎كند

شهريار

دانلود دكلمه با لينك مستقيم

 

یارپاق لار :


Powerd By : ARZUBLOG.COM Theme Designer : Blogskin.ir